معنی نمایشنامه پرداز فرانسوی

لغت نامه دهخدا

پرداز

پرداز. [پ َ] (فعل امر). || (نف) نعت فاعلی از پرداختن، پردازنده. گوینده. بیان کننده. چنانکه در کلمات مرکبه ٔ ذیل: نکته پرداز. افسانه پرداز. قصه پرداز. عبارت پرداز. دروغ پرداز. || سازنده. به اتمام و انجام رساننده چنانکه در چهره پرداز (مصور. نقاش) وکارپرداز. || خالی و تهی کننده چنانکه درکیسه پرداز و خانه پرداز. || (اِ) تحریر باریک که گرد تصویر و نقوش مصوران میکشند چنانکه بر تصویر برگ بجای رگهایش خطوط سازند. || آرایش. || مشغول شدن. (غیاث اللغات) (؟) و برای کلمات مرکبه با پرداز چون دروغ پرداز و نکته پرداز و جز آن به ردیف و رده ٔ هر یک از آن کلمات رجوع شود.


کاسه پرداز

کاسه پرداز. [س َ / س ِ پ َ] (نف مرکب) مرادف سفره پرداز. (آنندراج). رجوع به سفره پرداز شود:
تبسم کنان گل برآورده سر
که ای کاسه پرداز خونین جگر
مرا مهلت عمر چندان کجاست
که پشت محبت کنم با تو راست.
سالک قزوینی (آنندراج).


افسون پرداز

افسون پرداز. [اَ پ َ] (نف مرکب) ساحر و عزائم خوان. فسون پرداز. (آنندراج). افسون ساز. و رجوع به افسون ساز شود.


دل پرداز

دل پرداز. [دِ پ َ] (نف مرکب) که دل بدان سرگرم و متوجه باشد. خالی کننده ٔ دل از غم. تهی کننده ٔ دل از غم. تسلی دهنده ٔ دل:
گهی در گوش دلبر راز گفتن
گهی غمهای دل پرداز گفتن.
نظامی.
ازین اندیشه لختی بازمی گفت
حکایتهای دل پرداز می گفت.
نظامی.
من شرح دل پرداز خود برخی فرستم پیش تو
لیکن تو کمتر می کنی گوشی به دل پرداز من.
اوحدی.
اگر غافل نشد جان تو از عشق
ز دل پرداز او برخوان نشیدی.
اوحدی.


سخن پرداز

سخن پرداز. [س ُ خَم ْ پ َ] (نف مرکب) آرایش دهنده ٔ سخن. که سخنان نغز گوید. شاعر ماهر:
به بی نیازی ایزد اگر خورم سوگند
که نیست همچو منی شاعر سخن پرداز.
سوزنی.
چنین گفت آن سخن پرداز شبخیز
کز آن آمد خلل در کار پرویز.
نظامی.
لوح تعلیم است صائب سینه ٔ روشندلان
صحبت آیینه طوطی را سخن پرداز کرد.
صائب (از آنندراج).


فسانه پرداز

فسانه پرداز. [ف َ / ف ِ ن َ / ن ِپ َ] (نف مرکب) افسانه گوی. افسانه سرای:
صاحب خبری فسانه پرداز
زین قصه چنین خبر دهد باز.
نظامی.

فرهنگ معین

پرداز

گوینده، پردازنده: سخن پرداز، سازنده، تمام کننده: دروغ پرداز، تهی کننده: کیسه - پرداز. [خوانش: (پَ) (ص فا.) در ترکیب با واژه های دیگر، معانی تازه پدید می آورد مانند: ]

فرهنگ فارسی هوشیار

پرداز

(اسم) در ترکیب بجای (پردازنده) آید بمعانی ذیل:‎ گوینده. پردازنده سراینده: قصه پرداز داستان پرداز، سازنده تمام کننده: چهره پرداز، تهی کننده خالی کننده: کیسه پرداز، (اسم) تحریر باریک که گرد تصویر و نقوش مصوران میکشند چنانکه بر تصویر برگ بجای رگهایش خطوط سازند.


لفظ پرداز

دازه پرداز سخن پرداز (صفت) آنکه نیکو سخن پردازد، لفاظی.


نمایشنامه

(اسم) نوشته ای که برای بازی کردن در تماشاخانه تحریر شود. هنرپیشگان از روی آن سخن گویند و حرکات خود را طبق آن نوشته تنظیم کنند و آن انواع دارد پیس. یا نمایشنامه سینما. سناریو.


عبارت پرداز

سخن پرداز (صفت) آراینده سخن سخن آرا.


قرابه پرداز

کراوه پرداز (صفت) آنکه جام باده پیماید و خالی کند.

فرهنگ عمید

پرداز

پرداختن: همیشه به یزدان‌پرستان گرای / بپرداز دل زاین سپنجی‌سرای (فردوسی: ۸/۴۱۶)،
آرایش‌کننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چهره‌پرداز، سخن‌پرداز،
٣. گوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): عبارت‌پرداز، دروغ‌پرداز، نکته‌پرداز،
سراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غزل‌پرداز، نغمه‌پرداز،
انجام‌دهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کارپرداز، ناله‌پرداز،
آفریننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): هنرپرداز، نوپرداز،
پرورش‌دهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جان‌پرداز،
خالی‌کننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کیسه‌پرداز، کاسه‌پرداز، قرابه‌پرداز،
جلادهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آینه‌پرداز،
ازمیان‌برنده ‌ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غم‌پرداز،
۱۱. (اسم) (هنر) در نقاشی، خط‌هایی کوتاه که برای سایه دادن و مشخص ساختن سطح‌های مختلف کشیده شود،
۱۲. (اسم) (جغرافیا) خط‌هایی که در نقشه‌های جغرافیایی برای نشان دادن شیب زمین به کار می‌رود و اگر شیب تند باشد خط‌ها ضخیم و نزدیک‌به‌هم و اگر شیب ملایم باشد نازک و دورازهم کشیده می‌شود،

معادل ابجد

نمایشنامه پرداز فرانسوی

1118

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری